-
(Past perfect) ماضی بعید
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1387 09:05
من از ازل نبوده ام و تا ابد هم نخواهم ماند !!! کاش مرا در لحظه در میافتی ، " وقتی از تو حرف می زنم فعل هایم ماضی بعید می شوند ، ماضی خیلی خیلی بعید ،نزدیکتر بیا دلم برای یک حال ساده تنگ شده" حالی به وسعت یک لحظه درنگ. ما به انتظار تغییر ضمیر زمان روزها را به دوره نشسته ایم ؛ و در سوگ ثانیه ها زندگی را در...
-
برای گل بانو
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1387 11:00
در مکتب ما رسم فراموشی نیست در مسلک ما عشق هم آغوشی نیست مهر تو اگر به هستی ما افتاد هرگز به سرش خیال خاموشی نیست
-
به نام انسان
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 11:23
هرگز از مرگ نهراسیده ام ، اگر چه دستانش از ابتذال شکننده تر بود . هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد. * شاملو * نه از نگاه من هستی را ارزش بودن است و نه بودنم را ارزشی از برای هستی . به تاریک خانه ای که سوسوی هیچ شمعی را در آن نور هدایت نیافتم و هیچش را بهای دل باختن. به بزمی...
-
گل بانوی من
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 15:04
افسوس ، باکره عشق مرا زمانی به آغوش خویش دعوت نمود که من در بستر عفاف روسپی تقدیر خفته بودم!؟! افسوس ، همیشه برای رسیدن دیر میرسیم. همیشه هنوز از هرگز گواراتر به نظر میرسد پس هنوز به غنودن در آغوش تو مرا امیدی هست و میخواهم که هرگز نگویی مرا هرگز به خویش مهمان نخواهی کرد.
-
زیرا هنوز هم ...
دوشنبه 16 مهرماه سال 1386 09:02
آینده از آن ِ ملتی است که گذشته خویش را خوب درک کرده باشد ، اما دریغا که ما ، دیروز مان را سوزاندیم برای امروز و امروز مان را گذراندیم به امید فردا و فرداها مان را به دستان لاابالی باد سپردیم تا از آن دیروزی دیگر سازد برایمان . این است تسلسل پوچ انسانی. سوگند به قداست یکایک کلمات ، همه ما در دنیای نمادهای مان اسیر شده...
-
جهنمم آرزوست !!!
دوشنبه 22 مردادماه سال 1386 15:10
دستان توانگر و مغزهای خالی . نخ های عروسکهای خیمه شب بازی از ورای سیاهی پس زمینه نیز هویداست. سرگرمی لذت بخش تری است ، بازی با ملعبه های نا فرمان تا اسباب بازی های رام. اوزون ترمیم شده . عصر سرد را ، سوی بهار حول داده اند.رنسانس اندیشه های جوان ، مغز های فریز شده در ویترین فروشگاه ها را بی مشتری کرده . بوی مشمئز کننده...
-
عفاف عریان
چهارشنبه 30 خردادماه سال 1386 13:07
تنها برای رسیدن نیست که باید رفت ، برای ساکن نبودن است که ما حرکت می کنیم . سکون فاجعه قرن ماست. بالهای شکسته مرا به مرهم اعجاز عصای کدام موسی معاصر ، قدرت پر گشودن توان بخشید و روح مرده مرا با دم کدام پیام آور معاصر حیاتی جاودانه توان داد. خورشید ما از سرما ، ماه را در آغوش گرفته نه از روی مهر . از چشمه های ما خاک...
-
همسفر
سهشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1386 08:22
هوای کزان استشمام میکنی از نفس های پر دروغ همسفر فریبکار من گند آلوده است. ای قدم نهاده در راه ترا به همراه چه حاجت ، رهایی دستانت را،به بند دستان که پیوند خواهی زد که گران زنجیری نباشد بر آن و نگاه رها تا بیکران خویش را، به کدامین نگاه خواهی دوخت که سدی نباشد در برابر وسعت دیدگانت. با واژگانی چنین حقیر ، چگونه وسعت...
-
موهبت مرگ
شنبه 25 تیرماه سال 1384 20:35
با ما؛در آفرینش ما بیدادی رفته است؛ بس عظیم. فاجعه ای ست روئیدن گل در عصر عطش. فریاد زیستن را بوف پیر؛در حنجره به نوحهء ماتم می خشکاند. کویر همدمی را تشنه است؛تا درد سکوت را به مرحم فریادی سیراب سازد. سرابی ست عبث رویاهای ما. شب و روز را به سوزن امید بهم وصله تا کی توانی زد. چهرهء خورشید را گوئی غبار گرفته است و زمینی...
-
راز
جمعه 10 تیرماه سال 1384 15:04
سعی کن در زندگی آنچه را دوست میداری بدست آوری. در غیر این صورت مجبور می شوی چیزی را دوست بداری که به دست آورده ای. (شکسپیر)
-
نفرت
سهشنبه 22 دیماه سال 1383 18:10
نفرتی از هر آنچه بازمان دارد از هر آنچه محصورمان کند از هر آنچه واداردمان که به دنبال بنگریم... (شاملو)
-
شهر سنگستان ( ۱)
جمعه 5 تیرماه سال 1383 04:09
مگر دیگر فروغ ایزدی آذر مقدس نیست؟ مگر آن هفت انوشه خوابشان بس نیست؟ زمین گندید آیا بر فراز آسمان کس نیست؟
-
شایسته
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1383 01:33
تنهاتر از خدا خسته تر از باد تشنه تر از عطش کویر، پنهان کرده در من تمام دردهایش را تمام غربت داغش را تمام حرم سوزانش را من راهی نرفته ام مسافری باز نیامده آتشی کینک به خاکستر نشسته است من بغضم را همساز باران گریستم فریادم را در پشت میله های سکوت محبوس کردم دریغا مرا پروانگی لایق نبود تا از گزند لبخند های درنده در امان...
-
مزرعه حیوانات
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1382 02:30
سیاست و بازی های آن، مسخره تر از آن است که بتوان بدون کنایه درباره آنها صحبت کرد.این هنر ،هنر مندان است که بازی های سیاسی را به گونه ای بیان کنند که کمتر باعث خنده دیگران شود.هنری که مردان سیاسی هیچگاه نداشته اند. سووالات زیادی را شاید، شما چندین بار از خود پرسیده باشید ولی این بار به جواب بعضی از سووالاتی که ممکن است...
-
من کیستم؟
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1382 15:09
هزاران چکاوک تلخ آواز در من لانه کرده اند . امّا بر لبانم هماره مهر خاموشی است . کلمات را پنداری توان کشیدن بار سنگین احساس تلخ مرا نیست . من شادمانم و می دانم که دُردّی کشان مست ترند ولی پنجه در پنجه با مرگ از زندگی سرودن را من ناتوانم . تو هستی را مگر معنائی تازه تر از من یافته ای کین چنین، شیفته دل بدان سپرده ای؟ ....
-
شب یلدا
یکشنبه 30 آذرماه سال 1382 21:14
سلام میدونم که خیلی وقته که نیستم.بله حق داری گله کنی.میدونم به وبلاگ هیچ کس سر نزدم ولی حالا برگشتم که جبران کنم.امشب امدم تا با آغاز طولانی ترین شب سال،من هم یه آغاز دوباره داشته باشم برای یه کار تازه.پس اولین مطلب ما درباره شب یلدا باشه. سیاهی قیر گون این شب بی پایان که آن را به امید دیدین فجر تا سپیده پلک بر هم...
-
او که رفت
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1382 08:06
هرگز از مرگ نهراسیده ام اگر چه دستانش از ابتذال شکننده تر بود هراس من باری همه از مردن در سرزمینی ست که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد در کوچه های بی هم زبانی ، در میان غربت تلخ این واژه های پاک؛ دربهت سنگین دوستان دشنه به دست ؛ در حسرت یک عشق بی تزویر؛ و در میان هر آنچه نیک است و نیست و هر آنچه که درد است و هست؛...
-
تقدیم به تو
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1382 14:53
I came a long way From out of nowhere I stand before you All alone Like a wolf's cry in the distance I hear the calling of your soul oh.........I hear you crin' With your love Show me how to live Cause your are made of me And I am made of you With your life Show me how to give Your are made of me And I am made of you...
-
عشق و دیوانگی
سهشنبه 14 مردادماه سال 1382 03:08
در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثلا قایم باشک همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد من چشم می گذارم و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی بگردد همه قبول...
-
آغاز
جمعه 10 مردادماه سال 1382 21:02
...شب را تحّمل کرده ام بی آنکه به انتظار صبح مٌسلح بوده باشم وبکارتی سربلند را از روسبی خانه های دادوستد سر به مهر آورده ام. هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خویش برنخاست که من به زندگی نشسته ام! وچشمانت راز آتش است وعشقت پیروزی آدمی است هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد. و آغوشت اندک جایی برای زیستن اندک جایی برای مردن...
-
آغاز
جمعه 10 مردادماه سال 1382 06:04
خیلی زودتر از اونی که انتظار داری بر میگردم.منتظر باش.فکر میکنم ارزش داشته باشه.
-
تست
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1382 21:27
تست