آیدا در آینه

ادبی ـ هنری / انتقادی ـ اعتقادی

آیدا در آینه

ادبی ـ هنری / انتقادی ـ اعتقادی

شایسته


تنهاتر از خدا
خسته تر از باد
تشنه تر از عطش
کویر، پنهان کرده در من تمام دردهایش را
تمام غربت داغش را 
تمام حرم سوزانش را
من راهی نرفته ام
مسافری باز نیامده
آتشی کینک به خاکستر نشسته است
من بغضم را همساز باران گریستم
فریادم را در پشت میله های سکوت محبوس کردم
دریغا مرا پروانگی لایق نبود

تا از گزند لبخند های درنده در امان باشم

نه بدان سان که تو پنداری

مرا امید سیرابی ست از این عطش

شاخه های سر بر افراشته تقدیس ترا می گویند

ای آمده در عصر دلتنگی

ای خالق زیبای

غبار تنهایی را به باران شادی شسته ای

و مس زنگار بسته وجودم را

 به سحر کیمیایی جان بخشیده ای

که کلام توست

آری،ای رسول شادی
این است اعجاز کلام تو