آیدا در آینه

ادبی ـ هنری / انتقادی ـ اعتقادی

آیدا در آینه

ادبی ـ هنری / انتقادی ـ اعتقادی

زیرا هنوز هم ...


آینده از آن ِ ملتی است که گذشته خویش را خوب درک کرده باشد ، اما دریغا که ما ، دیروز مان را سوزاندیم برای امروز و امروز مان را گذراندیم به امید فردا و فرداها مان را به دستان لاابالی باد سپردیم تا از آن دیروزی دیگر سازد برایمان . این است تسلسل پوچ انسانی.
سوگند به قداست یکایک کلمات ، همه ما در دنیای نمادهای مان اسیر شده ایم ، دنیایی که دیگر از آن هیچ کس نیست ، نه از آن ِ انسان و نه از آن ِ خدا و شاید خداوند نیز از همین درد در رنج است.
ما با باور هایی زنده ایم که باوراندنمان. ما را عینک هایی تازه می باید ، که از پس شیشه های آبی رنگ آن ، به دنیای خاکستری خویش بنگریم . دنیای که تنها راه تحمل ان دیازپامی است که خوراند نمان ، تا بلکه صدای انفجار تکه سنگ های درون سینه هامان را نشنویم و یا طنین اصوات را در تهی طبل ِ سرها مان . رودخانه اندیشه های ما از مرداب سرچشمه میگیرد.
به وسعت غیر قابل ادراک وجود تو سوگند که من ، با تمام وجود خواستم که با دنیا مدارا کنم . اما این دایره بزرگ متعفن ، هیچگاه مدینه فاضله من نخواهد بود ؛ زیرا که در آن بی رحمانه از کنار حقایق میگذرند و بی رحمانه تر ، اصوات متولد نشده در حنجره را می خشکانند . تمام آوازهامان در باد از صدا افتاده.سرهای تهی از مغز مان بی شباهت به زمین فوتبال بعد از مسابقه نیست ، زیرا هنوز هم نیاموخته ایم که برای کسب پیروزی باید همواره یک قدم جلوتر از خویش بدویم.
هنوز هم با اشاره سر تایید میکنیم و در دل به زهر خندی ، فلق خورشید را با اتکا به ساعت های مچی سویسی خود ، آغاز روز می پنداریم.
مرا دورتر از من دفن کنید ، من از خور بیزارم . من به اندازه تمام ثانیه هایی که نزیستم ، از تمام ثانیه های نفس کشیدنم بیزارم . زیرا هنوز هم بزرگ ترین هنر را نیاموخته ام . زیرا هنوز هم آفتابگردان های باغچه را قصاص نکرده ام .زیرا هنوز من نبوده ام .زیرا هنوز ...