ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هزاران چکاوک تلخ آواز در من لانه کرده اند . امّا بر لبانم هماره مهر خاموشی است . کلمات را پنداری توان کشیدن بار سنگین احساس تلخ مرا نیست . من شادمانم و می دانم که دُردّی کشان مست ترند ولی پنجه در پنجه با مرگ از زندگی سرودن را من ناتوانم . تو هستی را مگر معنائی تازه تر از من یافته ای کین چنین، شیفته دل بدان سپرده ای؟ . از نیستی تا نیستی را هم ، مگر هستی ؛ هست؟ بودن یا نبودن . تو میگویی آیا مسئله این است ؟ بودن را چگونه بودن ، من می گویم ، بحث در این است . می توان نبود و بود ویا بود ونبود. می توان خدای وار در تبعید خدایی کرد و یا خدای بود و برعرش گدایی کرد . تو می دانی در کدامین نقطه ، از این دایره عظیم ایستاده ای؟ بشر همواره بزرگ تر از آن بوده که خود را بشناسد و تنها به سایه ای از خود دل باخته . در برابر آینه بایست و از او بپرس نام نجات دهنده ات را وبپرس از خود " من کیستم؟ " آنگاه در خواهی یافت چه می گویم.