آیدا در آینه

ادبی ـ هنری / انتقادی ـ اعتقادی

آیدا در آینه

ادبی ـ هنری / انتقادی ـ اعتقادی

(Past perfect) ماضی بعید

من از ازل نبوده ام و تا ابد هم نخواهم ماند !!! کاش مرا در لحظه در میافتی  ، " وقتی از تو حرف می زنم فعل هایم ماضی بعید  می شوند ، ماضی خیلی خیلی بعید ،نزدیکتر بیا دلم برای یک حال ساده تنگ شده" حالی به وسعت یک لحظه درنگ. 

ما به انتظار تغییر ضمیر زمان روزها را به دوره نشسته ایم ؛ و در سوگ ثانیه ها زندگی را در مسلخ تقدیر بدرود می گوییم و آنگاه که چاقوی سرد سکوت ، گلوی فرصت را درید ،تنها پشیمانی است که ما را یاد می کند. 

آری تو با زمان عشق را فراموش میکنی و من با عشق زمان را؛ و این ذات زمان است که آن را تغییری نیست. 

برای بیان خویش به دنبال واژه مگرد ،حدیث دل را چشمها به بانگ رسا میخواند.عشق را انگیزه ای بیش از این میباید.سوگند به حرمت آخرین کلمه ، پیش از آنکه از چله حنجره رها گردد ،من برای پایان بی تو ، تنها یک لحظه را نیازمندم. 

ای نگهبان رویاهای من ؛ آنگاه که خداوند از گران خواب خویش سر بردارد ، من به تو ثابت خواهم کرد ، ما  می توانیم. 

برای گل بانو

در مکتب ما رسم فراموشی نیست

در مسلک ما عشق هم آغوشی نیست

مهر تو اگر به هستی ما افتاد 

هرگز به سرش خیال خاموشی نیست

گل بانوی من

افسوس ، باکره عشق مرا زمانی به آغوش خویش دعوت نمود که من در بستر عفاف روسپی تقدیر خفته بودم!؟!
افسوس ، همیشه برای رسیدن دیر میرسیم. همیشه هنوز از هرگز گواراتر به نظر میرسد پس هنوز به غنودن در آغوش تو مرا امیدی هست و میخواهم که هرگز نگویی مرا هرگز به خویش مهمان نخواهی کرد.