آیدا در آینه

ادبی ـ هنری / انتقادی ـ اعتقادی

آیدا در آینه

ادبی ـ هنری / انتقادی ـ اعتقادی

همسفر

 

هوای کزان استشمام میکنی از نفس های پر دروغ همسفر فریبکار من گند آلوده است.

ای قدم نهاده در راه ترا به همراه چه حاجت ، رهایی دستانت را،به بند دستان که پیوند خواهی زد که گران زنجیری نباشد بر آن و نگاه رها تا بیکران خویش را، به کدامین نگاه خواهی دوخت که سدی نباشد در برابر وسعت دیدگانت.

با واژگانی چنین حقیر ، چگونه وسعت کلام مرا در خواهی یافت که گرانمایه پندی نجوی می کنم ، در گوش پند نانیوش تو.

من از مرز هماغوشی با شعله های جهنم گریخته ام ، دود آتش را بر رخسار مهتابی ام  نمی بینی؟1؟

من از میان فریادهای سرخ رنگ عشق های  ور آماسیده در سینه ، به خاکستری خفقان زای سکوت پناه آورده ام.دقایق من،مولود آمیزش روسپی عشق است و خوک حماقت.

بر حذر باش از آنچه وسوسه میکند ترا ، که وسوسه دروازه راه گمراهی است.