ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هوای کزان استشمام میکنی از نفس های پر دروغ همسفر فریبکار من گند آلوده است.
ای قدم نهاده در راه ترا به همراه چه حاجت ، رهایی دستانت را،به بند دستان که پیوند خواهی زد که گران زنجیری نباشد بر آن و نگاه رها تا بیکران خویش را، به کدامین نگاه خواهی دوخت که سدی نباشد در برابر وسعت دیدگانت.
با واژگانی چنین حقیر ، چگونه وسعت کلام مرا در خواهی یافت که گرانمایه پندی نجوی می کنم ، در گوش پند نانیوش تو.
من از مرز هماغوشی با شعله های جهنم گریخته ام ، دود آتش را بر رخسار مهتابی ام نمی بینی؟1؟
من از میان فریادهای سرخ رنگ عشق های ور آماسیده در سینه ، به خاکستری خفقان زای سکوت پناه آورده ام.دقایق من،مولود آمیزش روسپی عشق است و خوک حماقت.
بر حذر باش از آنچه وسوسه میکند ترا ، که وسوسه دروازه راه گمراهی است.